نتایج جستجو برای عبارت :

ناخوداگاه

کلمات بار معنایی زیادی دارن...
چرا فکر میکنیم فقط باید با هفت پشت غریبه،بقال سر کوچه و راننده تاکسی،همکلاسی دانشگات و همسایه دو کوچه اونطرف تر خوب و مودب صحبت کرد؟؟؟مواظب کلمات بود؟؟
پای پست یه نفر نوشته بودم که از یکی خوردم و ناخوداگاه منتظر دومی ام امروز اتفاق افتاد...
پدر،مادر،برادر،اعضای فامیل پدری،مادری،دوست ده سالت،همکار صمیمی محل کارت،پارتنرت، عشقت،همسرت،فرزندت و.... کسانی ان که تو بیشتر از آدمای بالای متن باهاشون در ارتباطی !
 صمی
یاهو
نگاه کن که غم درون دیده ام 
چه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
*
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام

آرومتر شدم.سبک تر...
باز مسیر زندگیم و تغییر خواهم داد؟ یه بهتر تغییر خواهد کرد؟(سهم ناخوداگاه خیلی بیشتر از خوداگاه ه!)
از وقتی بهم گفته دوستِ صمیمیش هستم! بیشتر دوستش دارم خب.
حتی امروز فکر کردم اگر یک روز پیشش باشم و ناخوداگاه با صدای بلند گفتم " الهی قربونت بشم"
( خودش نگفت! من ازش پرسیدم صمیمیِ تو هستم یا نه؟ گفت هستی. 
کُشت منو تا گفت! از بس هیچیش معلوم نیس:////)
پ.ن: ملت دوست پسر دارن ما هم  اندر خمِ دوست دخترمون موندیم. #سینه_بزن
شما انسان ها دقت کردین
که در تمام این سالها
و سالهای قبلی
هر وقت من اومدم اینجا نوشتم
یعنی ناخوداگاه venting رو انجام دادم؟
و شماها همه رو خوندین؟!
یعنی الان شماها قربانی پروسه venting هستین مفعول های خاک تو سردون؟ :)))) الان شماها مفعولین مفعول! 
 
انواع عطر و ادوکلن زنانه و مردانه
عطر هر کس نشان دهنده شخصیت اوست. حتما برای شما هم پیش آمده که از کنار کسی رد شوید و یا وارد اتاقی شوید و رایحه خوش یک عطر شما را مجذوب کند. افرادی که عطر خوش بویی دارند ناخوداگاه جذاب‌تر به نظر می‌رسند. اما عطر خوش بو چه عطری است؟
ادامه مطلب
ضمیر ناخودآگاه چیست؟چطور میتوانیم انسان موفقی باشیم؟ضمیرناخودآگاه بخشی از مغز است که در تمامی اوقات شبانه روز و بدون وقفه فعال است اما ما اساسا متوجه آن نمی شویم. ضمیر ناخودآگاه اطلاعات انبوهی که در معرضش قرار می گیریم را نگه می دارد و مغز آن را در وضعیت ناخودآگاه ذهن، پردازش می کند. این بخش از مغز، کسانی که می دانند چگونه از آن استفاده دقیق و در مسیری مثبت انجام دهند را به شگفتی می اندازد. از قدرت ضمیر ناخودآگاه برای ایجاد تغییر در زندگی خو
بنظر من آدم ها تو یه وقتایی از زندگیشون به یه نقطه های عجیبی میرسن!
اون نقطه عجیبس که انگار تمام اراده ای که تو خودشون سراغ دارن میاد رو و بوووم میتونن!
هر چی بیشتر جلو میرم و بیشتر میفهمم میبینم انگار همه چیز انرژیه!و این انرژی خواستن و تونستن چیز عجیبیه!
میدونی تو اوج سیاهی تو اوج نا امیدی یهو تموم اراده ات جمع میشه و تو کارایی رو میبینی میتونی بکنی که شاید روز قبلش کلی تلاش کرده بودی و نشده بود!
فکر میکنم بیشتر از اینکه همه چیز خواستن باشه ان
فکر کنم تنها کراش دوران کودکی نوجوانی و جوانیم همین کوروس خواننده بود.
دقیقا قیافه ش کپی یکی از عموهام بود، ولی این کوروس سیا میا بود :)))))
 
به نظر من، چون پدر و مادر و خانواده اولین کسانی هستن که ادم میبینه و باهاشون زندگی میکنه و ناخوداگاه ازشون الگو میگیره، طبیعیه که موی هر پسری که باهاش اشنا میشی شبیه خانواده پدر و مادرت باید باشه (پرپشت، صاف تا حدی، و دادن بالا).
:))))
 
من کوروسو واقعا دوست داشتم.
 
کوروش جوان رو نه، کوروس پیر رو هم نه. همین ک
الان وقت این است که عشق و محبت را منتشر کنی،وقتی مرگ ما را لمس می‌کند، در تجربه‌هایی شبیه مثل فروریختن پلاسکو؛سوختن سانچی، زلزله ویا تظاهرات اخیر...این تماشای مرگ دیگری ما را به یاد بی دفاعی خویش برابر مرگ می‌اندازد و بعد ترسی ناخوداگاه ما را در برمی‌گیرد. 
 
 ما نمی‌توانیم از مرگ بگریزیم پس ناچار به جستجوی چیزی یا کسی برای جنگیدن و ابراز خشم بر می‌آییم. 
این همه پرخاشگری در فضای واقعی و مجازی طی روزهای اخیر نشان دهنده ی ترسیدن ماست. 
ادا
دوران زندگی من الان در دو قسمت خلاصه میشه قبل از بهمن نود و هفت و بعد از بهمن نود و هفت
 و نود درصد افکارم مقایسه بین این دو دورانه و حتی وقتی میخوام چیزی رو به عنوان یادداشت بنویسم ناخوداگاه بعد از خوندنش متوجه این مقایسه میشم
و فکر میکنم این بخاطر اینه که من هنوز دارم تو سال های قبل زندگی میکنم و برام تموم نشدن و هنوز به خاطر ناکامی ها خودم رو سرزنش میکنم و نمیدونم کی قراره این کارو تموم کنم چون که رو سرعت پیشرفتمم تاثیر منفی گذاشته 
و این خی
این کلیپ صوتی رو شنیدید که یه خانم جلسه ای داد و هوار میکنه که عیب از خودته، به خاطر همین اخلاقت ه که ...
این سیستم محاکمه و رای صادر کردن خیلی بده.
مخصوصا وقتی خودت شنونده این حرف ها باشی.
دلت شکسته از اتفاقات و بدبیاری ها، بعد یکی بیاد بگه عیب از خودشه
حس میکنی خروارها خاک روی سرت سرازیر شده.
یکی از دوستان داشت فایل های جذابیت درونی رو گوش میداد، میگفت بخشی از بدبیاری ها ماحصل حس درونی تو و عدم امنیتی ه که در ناخوداگاه ت به خاطر اتفاقات بد گذشت
یوقتایی که خستگی و کسالت منو از انرژی تهی میکنه، ناخوداگاه به زبونم میاد به مهدی بگم کج کن مسیرو بریم سمت خونه مامان مه بابا به ...جایی که همه با لب خندون و چشمای باز دم در میان، ننشسته، چای گرم تازه دم و کلی غذای سالم خوشمزه آماده اس، خیالمم راحته عمو هادی با کلی انرژی و توجه و دانش روانشناسی و خلاقیت از خودمونم بهتر حواسش به برنا هست.جایی که همه مون آرامش داریم، هرچی ییشتر برنا بپر بپر کنه و بهم بریزه، همه خوشحالند که داره چیز یاد میگیره.جایی
دیشب برای چندین بار فیلم بسیار زیبای فارست گامپ (Forrest Gump) را دیدم. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده تا کنون است که اگر تا به حال فرصت دیدن آنرا نداشته اید به شما پیشنهاد میکنم حتماً برای یکبار هم شده این فیلم را ببینید.
این فیلم در عین سرگرم کننده بودن در لایه های زیرین خود مملو از درسهایی برای زندگی هست. یکی از مهم ترین درسهایی که احتمالا هر فرد با دیدن این فیلم در ذهنش تداعی خواهد شد جمع دو وجه غیر قابل جمع سادگی و موفقیت است. در فیلم د
ودر اینجا خوشبینی ایجاد میشود ولی غیرواقعی و کودک ناراحت درون ما سرکوب میشود ونادیده گرفته میشود وبه صورت سرزنش بروز میکند چونکه هنوز احساس رضایتی توخالی وجود دارد ومشکل، خودرا به صورت سرزنش به خود ودیگران نشان می دهد به صورتی کاملا واکنشی از درون ما می جوشد و تاوقتی مشکل دیده نشود معصوم در نقطه ی امن خود باقی میماند وریسکی نمیکند و چون در ناخوداگاه واقعا مشکل وجود دارد وریسک در دل، مشکل واقعی است ولی او نمیخواهد مکان امن خود را ترک کند
1.خب میدونین من شکست عشقیامم مسخرس. یه عکس یارو رو تو اینستا میبینم، کسی که پشتش وایساده رم میبینم مثل دیوونه ها میزنم زیر گریه. بعد میرم تلگرام با صبا کلی می خندم و همه چی یادم میره. خوبه دیگه اینجوری... فراموشی اینجوری قشنگه.
2.دیوونه شدم! یه کم دارم درس میخونم این روزا چون حالم بده! حالم که بد میشه درس میخونم چون بلد نیستم هیچی رو و یه بهونه موجه برای گریه کردن پیدا میکنم. موقع خوندن، جمله ها مغزمو میجون! قول دادم اون تایما چون وسط درسه سمت گوشی
 
نکته جالبی که درباره لبخند وجود دارد این است که خندیدن مسری است واگر شما لبخند بزنید طرف مقابل شما نیز می خندد,حتی اگر این خندیدن واقعی نباشد. تحقیقاتی که پروفسور اولف دیمبرگ در دانشگاه اوپسالای سوئد انجام داده است نشان میدهد دهن بصورت ناخوداگاه جذب حرکات وعضلات طرف مقابل میشود. اودراین ازمایش بااستفاده از تجهیزاتی که علائم الکتریکی را دریافت میکنند میزان فعالیت عضلات صورت ۱۲۰داوطلب را در هنگام مشاهده تصویر چهره های شاد و عصبانی اندا
فرو رفته بودم در کارم . که یه هو گوشیم زنگ خورد . یک شماره ی ناشناس بود . جواب دادم : " الو ! بفرمایید ! الووو ؟! ... " . جوابی نشنیدم . قطع کردم و دوبار مشغول کار شدم . که صدای پیامک گوشیم اومد . نگاه کردم ... لرزم گرفت ... یک پیامک از همون شماره ی ناشناس بود که توش با الفاظ رکیک ... . دوباره تند تند زنگ زد و من تند تند رد دادم . باز پیام داد : " ج بده می خوام صداتو بشنوم ! " جواب ندادم و شمارشو بردم تو لیست ردّی ها و تمام ...
تاحالا تجربه ش رو نداشتم . دخترای ما دارن ب
بازم یه خواب واضح دیدم ...
خواب دیدم چهارتا پسر بودیم تو یه ماشین افتاده بودیم دنبال یه ماشین دیگه، ازمون دزدی کرده بود 
تعقیب و گریز کردیم، ماشینه رفته تو یه بن بست وایساد
گفتیم خب دیگه الان حسابی لت و پارش میکنیم اقا دزده رو 
اومد بیرون، یه پسر نوجوون و دوست دخترش بودن که بار و بندیل سفر رو بسته بودن که برن خارج 
دو تا اسلحه دست پسره بود که همون اول دوتا شلیک کرد که ثابت کنه اسباب بازی نیستن 
بعد من داشتم فرار می کردم... با آرامش خاصی گفت فرار ن
دیشب یک خواب خوب دیدم.. خیلى خوب.. اینقدرى که تو خواب از خوشحالى گریه میکردم.. اینو به محض اینکه بیدار شدم از چشماى خیس و بالش خیس ترم فهمیدم..با لبخند از خواب بیدار شدم اما خیلى دووام نداشت..چند لحظه خوابى که دیده بودم رو تو گیجى مرور کردم و لبخندم ماسید و دلم گرفت..یه خوابایى میبینى و یه رویاهایى سراغت میاد که آرزو میکنى کاش واقعیت داشت اما همین که بهش بیشتر فکر میکنى به این نتیجه میرسى همچین اتفاقى در واقعیت هیچ وقت نمى افته و همچین حقیقتى وجو
دخترانی که عکس‌های شخصی خود را در رسانه‌های اجتماعی به اشتراک نمی‌گذارند، بهتر است آن‌هارا به عنوان استوری "Close Friends" نیز به اشتراک نگذارند. "Close Friends"جایی است که کاربرها می‌توانند افراد کمی را برای مشاهده عکس‌های خود انتخاب کنند. انجام این کار بی‌خطر نیست. به عنوان مثال، دختری در لیست "Close Friends"ِ کسی، ممکن است آن استوری را در حالی که دیگری‌ای در کنار او باشد مشاهده کند. بنابراین، بعید نیست بغل‌دستی‌اش ناخوداگاه نگاهش بیفتد. یا مثلا برخی
خشونت یکی از آسیب‌هایی است که دانش‌آموزان با آن روبرو هستند که برخی از علل این خشونت‌ها ناشی از مشکلات خانوادگی است و والدین در شکل‌گیری خشونت در دانش‌آموزان نقش دارند البته به اعتقاد کارشناسان ناکامی در دوران کودکی هم می‌تواند علت بروز خشونت در دوران دانش‌آموزی باشد.
به گزارش ایسنا، اما زمانی‌که از آسیب خشونت صحبت می‌شود ناخوداگاه به سوی آن می‌رویم که این معضل مختص جوانان و بزرگترهاست اما متأسفانه پس از بررسی‌ها شاهد آن هستیم که
دیشب داشتم از راه پله های خوابگاه میرفتم بالا ، یه مسیر طولانی بود.مثل اینکه بین دو طبقه پله ها مستقیم باشن! اصلا چرخشی نداشتحین بالا رفتن یهو سرم با شددددددت خورد توی یه چیزی!
لبه ی پنجره :( 
فقط احساس درد و گرمای شدید رو حس کردم.
در یکی از اتاق ها باز بود و دختره داشته صحنه رو میدیده..
به محض اصابت سر من اون جیغ زد :|| 
و من فوری خودم رو رسوندم به آینه که فقط چک کنم ببینم خون اومد یا نه.
سردرد و سرگیجه ی بدی داشتم.هم اتاقی هام یخ گذاشتن واسم اما ورم
تا حالا دقت کرده بودی یک ثانیه چقدر طولانیست؟
مثل یک ثانیه ندیدنت...
مثل یک ثانیه که ندانم کجای این شهری و چقدر دور یا نزدیکی...
مثل یک ثانیه دلتنگ خنده ات شدن...
آه عزیزترینم...
چقدر دنیا بدون تو تغییر میکند...
وقتی از همکلاسی ها جدا شدم و ناخوداگاه دستم رفت روی دکمه ای به تو زنگ بزنم تازه فهمیدم تمام ذهنم پر از تو شده...
مردی که حالا بخشی از وجود من است...
شیرینی خاطراتم... و امیدِ زندگی کردنم...
دلم را خوش کرده بودم این بار بیشتر طاقت میاورم...
اما عزیز
این اهنگ کوروس و اهنگ ناز نکنش رو خیلی دوست داشتم.
 
کلا وقتی بچه بودم، قیافه دور و بر سی تا چهل و پنج سالگی کوروسو دوست داشتم.
سبزه بود
ناز بود.
بانمک بود
لبخند داشت
به نظر ساده و مهربون میرسید
(هیچوقت عاشق اندی نشدم نمیدونم چرا، شادی چون اسمش خارجی بود! میگفتم این از خود بی خود و جو زده هست، نگو بیچاره ارمنیه و اونها ازین اسما میذارن).
 
بهار میشه با تو شکوفه بارون
 
یکی از اقوام دورمون، از من کلی اولا بزرگتر بود، دور و بر سیزده سال، ثانیا قیافه
در آن نقطه که دیگر انسانی برای دلبستن و اصلا دلی برای بستن باقی نمانده شروع میکنی به پناه بردن به اشیاء،گیاهی را  فرزند خود میگماری و برای گوشی قدیمی ات که در ناخوداگاهت حکم یار را دارد اشک ها میریزی،هدفونت که مشکل پیدا میکند حس میکنی یکی از اندام های حیاتی ات را از دست داده ای،در چشم های صندلی مقابلت زل میزنی و سعی میکنی بغضت را پنهان کنی چون تو اجازه نداری پیش روی دیگران اشک بریزی،شروع میکنی داستان های هیچگاه نگفته ات را برای بار هزارم مرو
قرار بود امروز یه پست خیلی خوب راجع به خودم بنویسم اما هرکاری میکنم ذهنم متمرکز نمیشه.دیشب که به نوشتنش فکر میکردم ناخوداگاه جمله ها توی ذهنم مرتب میشدن و میتونست یه پست بداهه باشه ... حیف که ننوشتمش
اما گردونه رو میچرخونم و مینویسم از شخصی که هیچ گونه ادب و فرهنگی نداره و روی اعصابمه
از کسی که بدون هیچ دلیلی دمپایی رو عمدا پرت کرد و خورد توی پیشونی من!! بله دقیقا از چنین رفتار زشتی در قرن 21م حرف میزنم
و من فقط نگاش کردم !! در حد و شان خودم نمیدید
کاش میشد اولین فکری که به ذهنمون میرسه بهترین فکر ممکن باشه.
این طور دیگه نیازی به فکر کردن زیاد نبود.
لازم نبود برای هر جمله ای که مینویسیم 1 ساعت جلوی کامپیوتر زل (ذل؟ ضل؟ ظل؟ زول؟ ذول؟ ضول؟ ظول؟) بزنیم.
کلمات و جملات به صورت ناخوداگاه در ذهنمون نقش میبست و فقط کافی بود روی صفحه تایپشون کنیم.
دیگه نیازی نبود برگردیم جمله رو 10 بار بازخونی کنیم، مطمئن شیم با جملات قبلی هماهنگن و در نهایت 100 بار جمله رو بازنویسی کنیم که به بهترین جمله ممکن برسیم.
سلام دوستان
خواستم بپرسم شما چند درصد حرف دوست و فامیل رو توی انتخاب همسرتون ناخوداگاه در نظر میگیرید؟، مثلا اینکه شاید از دختر یا پسری خوش تون بیاد ولی بگید مثلا این قدش خیلی بلند یا کوتاهه. فردا عمه و خاله و پسر خاله ممکنه پشت سرم مسخره کنن یا بخندن، یا اصلا برام افت داشته باشه که مثلا زن من از زن پسر عموم خوشگل تر نیست. یا شوهر دختر خاله ام خیلی خوشتیپه ولی پسری که من دوسش دارم هم قد منه و ... .
میخوام یه لحظه صادقانه فکر کنید ببینید واقعا چقدر
 
ماشین سبز لجنی با شیشه های دودی از سر کوچه پیدا میشه. به خاطر تاخیر ده دقیقه ایش با توپ پر میرم سمت ماشین که
میبینم صندلی جلو یه جعبه بزرگ پر خرت و پرته. یه اخم میکنم و جیغ جیغ کنان در عقب رو باز میکنم و میگم :
_اینا چیه جلو گذاشتی؟!اه...من میخوام جلو...
دهنم باز میمونه.
آقای غریبه با لبخند میگه :
_بفرمایین.
 چشام گرد میشه و ناخوداگاه با خنده و جیغ میگم:
_وای اشتباه گرفتم
تند تند دست کیم رو میگیرم و بدو بدو کنان میرم تو خونه.اونجا قشنگ میخندم.بلند :)
چ
بعد از خوندن جنایت و مکافات احساس ازادی میکنم. نه به خاطر این که راسکلنیکف کلی مکافات میکشید و در اخر زندانی شد بلکه به خاطر این که داستایفسکی خیلی خوش تعریفه و خوندن این کتاب سه ماه طول کشید. منم به نوعی مکافات کشیدم. نمیشه گفت کتاب دوست‌داشتنیه‌ایه و به بقیه پیشنهاد میدم بخونن. اساسا این کتاب برای دوست داشته‌شدن نوشته نشده.
یکی از دوست‌هام که احتمالا دیگه نمیبینمش و هیچ نشونی ‌هم ازش ندارم یه بار توی کتابفروشی حرف خوبی زد. گفت رمان‌های
پیشنهادات روانشناسان برای استفاده از حس ششم
این اصطلاح در دانشگاه دوک Duke و توسط روانشناسی به نام J. B. Rhine برای مشخص کردن توانمندی‌های ذهنی مورد استفاده قرار گرفت. این مطالعات در حوزه فرا روان‌شناسی Parapsychology قرار می گیرد. فراروانشناسی به دور محور شناخت پدیده‌های ماوراءالطبیعه می‌چرخد.چطور از حس ششم خود استفاده کنید ؟شما حس ششم دارید. اما چقدر از ان استفاده می کنید؟ حس ششم همان غریزه شماست. یک ندای درونی جادویی که اگر به آن گوش بدهید می تو
وقتی خیلی کوچک بودم مادرم یه تلفن دیواری خرید. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید. بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند . اسم این موجود اطلاعات لطفا بود! ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا می کرد.
بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم، روزی بود که مادرم به دیدن همسایه مان رفته بود.
رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی می کردم که با چکش کوبیدم روی ا
سعی کنید روی ناخوداگاه خود کار کنید بجای اینکه بخواهید آن را تسلیم کنید." ضمیر خود آگاه عمل ها و ضمیر ناخودآگاه عکس العملها را تعیین می کند؛ و اهمیت عکس العملها کمتر از عملها نیست." استنلی جونزماه گذشته، در باره نقطه نظرهای هونا (1)بر روی ضمیر ناخودآگاه "آن هیپیلی" (2)صحبت کردم و گفتیم هاواییهای باستان چگونه احساسات منفی گذشته را آزاد می کردند تا {فرد}وضعیت جسمانی و روحانی خوبی بدست آورد. این مقاله پرسشهایی در مورد ضمیر ناخودآگاه به وجود آورد ک
یکی از  روزهای اوایل اردیبهشت بود، نسیم خنکی از پنجره نیمه باز از سمت درختان سیب میپیچید، شاید برای او که روبه‌رویم نشسته بود خنک بود، اما برای منِ سرمایی که تا همین خرداد سرما را حس میکردم، سرد بود، ذهنم از هزاران فکر و خیال آشفته بود، آنقدر آشفته که شبهایش تا نیمه بیدار بودم. به چشمانم خیره شده بود، نتوانستم نگاهش را تحمل کنم، ناخوداگاه نگاهم به سمت دیگر رفت. گفت: فکراتو کردی؟دیگر تردید نداری؟
 نگران بودم از اینکه هنوز او را خوب نشناخته ب
همه ماها رابطه های مختلفی توی فضای
مجازی داریم همه نوع کامنت شوخی یا جدی داریم و گاهی نظرات شخصیمون رو میذاریم که اینا
(ناخوداگاه) در چشم بیننده به اسم پروفایلمون ثبت میشه.

 

همینطور مطالبی از
مسائل روزمره و احساسات شخصیمون رو منتشر میکنیم. و غیره که لزومی نداره با پروفایل
ارزشی انجام بشه.

 

بله اگه مثلا وب شما درباره شهید علمدار باشه میتونید عکس پروفایل رو هم از ایشون بذارین. فلذا به نظر میرسه عکس شهدا و امام
و اینها به عنوان پروفایل شخصی
سر ظهر که یارا از کلاس نقاشی برگشت، نفس نفس زنان خودش را به درگاهی اتاقم رساند، هراسیده گفت:"مانا یه خبر بد!". نگاهش کردم و گفتم "چی شده؟". نشست لب تختم و با غصه زیرلبی گفت:
-یه کلاغ افتاده پشت در پارکینگ. نمی تونه پرواز کنه. هرچی خاله خواست کمکش کنه، نتونست بپره.
-ینی بالش شکسته؟
لب ورچید:
-نمیدونم ... نکنه؟
شانه بالا انداختم و گفتم "مریضه بیچاره. خوب میشه.". یک مرتبه با دلواپسی از جا پرید و سمت تلفن دوید:
-نکنه بابا با ماشین بیاد لهش کنه؟ باید بهش زنگ
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

















#کلیپ
 روایتگری شهید مهدی لطفی از منطقه طلائیه ...
ناخوداگاه خودتو می بینی که دست گذاشتی روی سینه و زیر لب میگی : السلام ع
دانلود کتاب معجزه قدرت فکر از ژوزف مورفی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
amounts.raclab.ir › amounts › htmlشما قصد دانلود فایل کتاب کاربرد هوش و فکر را دارید؟ ... نویسنده: ژوزف مورفی مترجم: هوشیار رزم آزما تعداد صفحات: 246 این کتاب شامل: -انرژی آسمانی سبب ساز سعادت -سعادت ... باطن -سازندگی نیروی باطنی -تحول روح -معجزات درمانی و نیروی آسمانی -گنجینه های نهفته در باطن -تصاویر ذهنی چیست؟ -روح و قدرت درمان آن -پدیده های روحی و.۳۷ جمله الهام‌بخش راجع به قدرت فکر از بز
خوب نمیدونم چی شد که یهو دلم خواست این متنو بزارم
 
ولی خوب میزارمش شاید واسه همه درسی باشه..حتی خود من
 
"پیرمردی" با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد.
او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود، هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.
"پسر و عروس" از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.
آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پ
_اگه من یه زنه دیگه داشتم به نظرت سه ساله تمام بدون اینکه بهش سربزنم ولش میکردم به امون خدا؟_ازتو بعید نیس کامی،شایدمرده یاشاید طلاقش دادی!..کامی پوزخندتلخی زدوگفت:_هه،اونوقت نباید اسمش توشناسنامم باشه؟..درنابا کلافگی،موهاشوپشت گوش انداخت و دست به کمر وایساد وبه نرده ها تکیه زدوبالحن سردی خطاب به کامی گفت:_یعنی که چی؟میخوای بگی بچه ت نامشروع بوده؟حتی زن هم نداشتی؟!پس اینو دخترای خیابونی برات به دنیا اوردن؟.. کامی خیلی سعی داشت به خودش مسلط
در این چند روز سعی کرده ام از اخبار و بحث ها دوری کنم.شاید در این زمستان باید مثل کپک سرمان را زیر لحافمان کنیم و سرگرم دنیای خود شویم!شاید هم خود را به یک خوابِ زمستانی دعوت کنیم،عواطف و منطقمان را خواب کنیم تا راحت تر زندگی کنیم!
سعی میکنم به آمدنِ خواهرم فکر کنم و به برنامه ها و دروهمی هایمان اما نگرانی مانند ماری موذی نیش خود را میزند که اگر پروازش به مشکل بخورد چه؟
جوابی ندارم و پناه میبرم به زیر و بالا کردنِ این مجازیِ بی در و پیکر،به یک و
< استاد راهنمای جان ازم خواستند فردا برم سر کلاسشون و برای دانشجوهاشون یه ارائه داشته باشم....با کمال میل قبول کردم....فقط موندم فردا چی بپوشم؟ با لباس خلبانی برم سر کلاس یا کت و شلوار بپوشم؟:)>
<از بس غذا پختم و شستم و روفتم دیگه خسته شده بودم، امشب دل رو زدم به دریا و تنهای تنها بدون بانو آلکس، رفتم رستوران..چلوکوبیده اش خیلی ناز بود ولی سوپش مزخرف بود! رب گوجه خالی بود! مرگ بر سوپ با رب گوجه زیاد!>
<هر کاری کردم که از دانشجوهام میانتر بگیر
باز خوابیده‌ام توی تاریکی. من همیشه وقتی توی تاریکی‌ام حرفی برای گفتن دارم. دقیقن نمی‌دانم چرا. گمان می‌زنم چون که تاریکی بدون هیچ دیتای ورودی است، هیچ رنگ و نوری نیست که آدم را به پک گرفتن از افکار- که گاهی هم بد بی‌فیلتر و تلخ‌اند- مجبور کند، و از آنجا که آدم بیمارِ این فکر کردن‌های جنون‌آمیز است، در تاریکی همیشه باید چیزی بیابی که سکوت نبلعدت. آدم‌ها از بلعیده شدن می‌ترسیدند، به خاطر همین افتادند به اختراع کردنِ ناخوداگاه، آوا‌ها ر
سلام دوستان
من پسری هستم 26 ساله، ساکن تهران با مدرک دیپلم، بعد از خدمتم، تو محلمون وارد یه کارگاه تولید لباس های ورزشی شدم و الان بالای 3 ساله که مشغولم. کارم خوبه خدا رو شکر و راضیم ازش. ماهی 2/5 تا 3 تومن در میارم، (کارمون کنتراتیه، هر چقدر بیشتر بتونیم بدوزیم بیشترم درمیاریم که اگر اضافه کاری وایسم بیشترم درمیارم).
محیط کارمون چند تا زن و مرد هستیم که زن ها همه جای مادرم هستن، از اوایل تابستون امسال یه خانم برای کار بسته بندی اومد کارگاه مون ک
شب امتحان داخلی عصب
مثه بقیه شب امتحانای اخیر، بنده هستم و اهنگای یکی دیگه از خواننده های قدیمی که تا صبح اکثرشونو گوش میکنم. این دفعه استاد معین
 
این چنتا امتحان اخیر ناخوداگاه میرفتم اهنگای یه خواننده ی قدیمی رو گوش میکردم. خودمم نمیدونستم چرا اینکارو میکنم بعدا که بهش فکر کردم دیدم شاید چون همینکه بچگیامو یادم میاره باعث میشه حس خوب بده وسط بفنا بودنای شب امتحان
حدود ساعت ۳ اینا بود تو کتابخونه ی خابگاه. حس کردم زندگی خیلی کسل کننده شد
دانلود فیلم لواسان
دانلود فیلم ایرانی لواسان با لینک مستقیم و کیفیت عالی (اچ دی)
شما عزیزان میتوانید فیلم لواسان را از رسانه مجاز تب مووی با سرعت بالا دریافت نمایید.
کارگردان : سمیرا رجبی
نویسنده : صدف امین رنجبر , میلاد ثابت‌کار
تهیه کننده : عزت‌الله جامعی ندوشن
ژانر : اجتماعی
مدت زمان فیلم : ۸۸ دقیقه
نمونه کیفیت : کلیک کنید
بازیگران : عباس غزالی , امیرمحمد زند , ثریا قاسمی , فریبا طالبی , شمسی فضل‌الهی , خاطره حاتمی
خلاصه ای از فیلم :
جوانی در م
بیا مادر جان !بنشین کنارم،،،
این روزها را دوست دارم...
اردیبهشت را هم...
اردیبهشت که می آید بوی بهارنارج،،،
عطر گلهای سنجد و طرواتش ناخوداگاه من را به تو میرساند،،، 
تو زاده ی اردیبهشتی و من بی جهت نیست که این ماه را بیشتر از تمام ماههای سال دوست دارم...
چراکه با آمدنت،،، همچون اردیبهشت تمام خانه ام را ،،، نه تمام  وجودم را غرق عشق و عطر خودت کردی،،، 
بی دلیل نیست که زاده ی اردیبهشتی 
چرا که از همان وقت بهشتی بودی و تمام تنت بوی بهشت را میداد...
عز
سلام
من سرچ کردم و دیدم یک سوال شبیه سوالم در خانواده برتر هست ولی درباره مورد خاصی مطرح شده و تعداد پاسخ ها هم کم هست. میخواستم اگر میشه سوال من بصورت جامع تر مطرح بشه. در واقع من میخوام بدونم در محیط هایی که شاید برخورد ها خیلی رسمی تر و کم هست، مثل محیط کار که یک نفر رو خیلی کم میبینی که مال یک بخش و طبقه ی دیگه است، یا دوره ی ارشد تو دانشگاه که ممکنه یک نفر رو ببینی که فقط یک درس مشترک باهاش داری و کسی کسی رو نمیشناسه (کلا شبیه لیسانس نیست که 4 س
امتحانا دو‌ روز پیش تموم شدن.من گفته بودم هفته آخر امتحانام آسونن؟من غلط کردم‍♀️ولی دیگه از فاجعشون نمیگم همینکه تموم شدن برام کافیه.
زود برنگشتم.سر حوصله وسایلمو جمع کردم و یه روزم موندم خونه خالم و امروز صبح رسیدم خونه.یه جور حس خستگیِ بزرگی دارم که فقط دلم میخواد بخوابم.واقعا خستم و نمیخوام فعلا زود شروع کنم برای خوندن علوم پایه.پوستم نابود شده و موهام ریزش شدید گرفته بود این مدت و باید برم دکتر یه فکری به حالش کنم.باید برم سراغ تحقیق ب
دانه های انار پخش می شود توی سینی...
حاج میثم می خواند 
هی می خواند
هی از جاده نجف تا کربلا می گوید 
هی از موکب می گوید 
بعدش من حتی سرم را بلند نمی کنم تا پخش زنده پیاده روی ها را ببینم
میخواهم تند تند انارهارا بخورم تا تصاویر پیاده روی را نبینم
تا خودم را گول بزنم که مثلا نفهمیدم که جاماندم 
که طلبیده نشدم
 که بغض لعنتی نفسم را بند اورده
انار را پرت می کنم و یک دل سیر هق هق می کنم
زانوهایم را مثل کودکی بی پناه جمع می کنم
سرم را روی زانوهایم  می گ
مقدمه:
زیبایی های جهان پیرامون ما غیرقابل شمارش است. آنقدر زیبا نقاشی شده است که نه می توان زیبایی اش را آنطور که هست وصف کرد و نه می توان صدایش را آنطور که هست ضبط کرد. چیزی مثل زیبایی آبشاری خروشان و صدایی مثل شر شر آب.
تنه انشاء: زیبایی های دنیا آنقدر بی کران اند که هر چه شمرده شود باز زیبایی دیگری جا می ماند! زیبایی هایی که هم تصویرش بهترین صحنه ی خالق است و هم صدایش آرامش بخش ترین موسیقی دنیاست. به طوری که تو را بیش از پیش راغب می کند به ماند
‌بسم الله#اضطرابزمینه ایجاد اضطراب را می‌توان موارد زیر در نظر گرفت: 1- زمینه ارثی: عامل #ژنتیکی که ممکن است از والدینی مضطرب به فرد منتقل شده باشد. 2- حوادث کودکی: مهمترین عوامل ، جدایی پدر و مادر ، مرگ والد و یا والدین ، خشونت های خانوادگی ، خشونت های کلامی و جسمی و ... عوامل دیگر تولید اضطراب می باشد! 3- مادر و پدر مضطرب : در ٠-٦ ماهگی کودک دوره دوختگی با مادر دارد و در این دوره احساس خود را از مادر می گیرد. پس مادر مضطرب این احساس را به کودک منتقل
Anxiety | اضطراب
اضطراب در افراد می تواند دلایل فراوانی داشته باشد.
 زمینه ارثی:
عامل ژنتیکی که ممکن است از والدینی مضطرب به فرد منتقل شده باشد.
حوادث کودکی:
مهمترین عوامل، جدایی پدر و مادر، مرگ والد و یا والدین، خشونت های خانوادگی، خشونت های کلامی و جسمی و ... عوامل دیگر تولید اضطراب می باشد.
مادر و پدر مضطرب:
در ٠-٦ ماهگی کودک دوره دوختگی با مادر دارد و در این دوره احساس خود را از مادر می گیرد. پس مادر مضطرب این احساس را به کودک منتقل می کند. همچنین
ایوان چیست؟
وقتی اسم ایوان میاد ناخوداگاه یاد خونه های قدیمی و مادربزرگ هامون میفتیم. ایوان جزو اساسی خونه های سنتی هست. تو زبان معماری اصیل ایرانی به ایوان فضایی بین بیرون و درون میگن. فضایی که بخاطر ارتفاع از زمین مانع ورود گردوغبار به داخل خونه میشه. ایوان از نظر ابعاد و جایگاه متنوع هست و عملکردهای زیادی داره.
بالکن چیست؟
به ایوان کوچیک بالکن میگیم. بالکن جزو طراحی مسکونی اپارتمان ها حساب میشه. بالکن از الحاقات اپارتمان حساب میشه و جزو
سرم رو تکیه دادم به شیشه اتوبوس،هنذفری توی گوشم هست و محمد معتمدی میخونه"جا ماندی آه ای دل، ای موجِ بی ساحل"
با تکون خوردنِ بغل دستیم به زمان حال برمیگردم و میبینم دوتا پسر بچه ی تخس کنارم نشستن،خسته تر از اونیم که ذوق کنم و باهاشون معاشرت کنم!
دوباره سرم رو تکیه میدم به پنجره و دل میدم به محمد معتمدی"حالا که میروی همراهِ جاده ها،برگرد و پس بده تنهایی مرا"
از گوشه ی چشم میبینم که پسرک بزرگتر زرورقِ شکلات رو میندازه کفِ اتوبوس،سریع واکنش نشون م
وقتی کلمه صادر یاصادرت بیان می شود ناخوداگاه ذهن انسان  به سمت صادرات محصولات نفتی و کالاهای غیرنفتی سوق پیدا میکند اما در واقع  اینگونه نیست ،صادارات اصلی کشور سرمایه های انسانی آن است، سرمایه های که در  کشور  برای آنها هزینه  زیادی صرف می شود و آموزش می بینند اما بخاطر وجود عدم شایسته سالاری در انتخاب و عدم استفاده نبوغ و آموخته هایشان به ناچار به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند و تمام دانش خود را در اختیار کشور مقصد قرار می دهند که در علم اق
کماکان از اثار قرص اهن نخوردن در ایام درگیری سفر خون به مغزم نمیرسه و چشمام نیمه بازه در کل روز...
امروز دیدم توی گروه دختر دانمارکی غده خبر داده بود که داره از اینجا میره برای شروع ترم بعد و استاد دانشگاه کلرادو شده....
این دختره به ۵ زبان میتونه صحبت کنه و از من یه سال کوچیکتره...
اما خوب دانمارک دنیا اومده خیلی شیک دنیا رو چرخیده و ارشد هم نداشتن و دکتراشون هم کوتاه بوده و خودشم حتما درسخون و باهوش بوده و جای قرتی بازی تلاش کرده...
اون سه تا استا
سلام به همه ی خانواده برتری ها
دوستان من دیروز توی خواب بودم که یه صدایی یک شعر رو به من آموخت و من از خواب بیدار شدم و سریع این شعر رو تا یادم نرفته رو یاداشت کردم.
از شما دوستان میخوام که هر برداشتی که از این شعر دارید را بنویسید و خود من هم برداشتی رو که کردم را نمی نویسم تا شما دوستان با ذهن باز تفسیر کنید و از شما هم خواهشمند هستم که قبل از خواندن سایر نظرات تفسیر خودتون رو برام بنویسید.
همچنین نگید که این یه اتفاق ساده هست و بقیه هم شعر یاد م
اون شب  که اومدم گفتن نیست کسی که جوابتو بده..
یکم با یه نفر که  فکر میکردم میتونم جوابمو بده حرف زدم کمی آروم شدم.. اما هنوز دوز دغدغه بندی ام بالا بود..
امروز وقتی گفتن یکی هست دلو زدم به دریا و رفتم پیِ پاسخ..
مهربون حرف میزد..حتی صوت بلند اتاق بیرون مانع از این نشد که گوش ندم به حرفاش..گاهی نجوا میکرد ولی بازم خوب بود..
بهم گف اگه همین الان بری بیرون اتاق و برگردی و ببینی تو اتاق یه سینی پر پیراشکی:دی  رو میزه چی به ذهنت میرسه؟!
گفتم خوب میگم از کج
روز نوشت 7 بهمن ۹۸
 
 
بانو نباشی بد میشه
امروز تا ظهر در نقش کدبانوی ایرانی و تا شب در نقش دانشجوی ایرانی بودماز خرید سبزی تا کارهای بانکی و بنزین زدن و بعدش خرید ماست گوسفند و پنیر تبریزیتا سر زدن ب کتابخونه و امانت گرفتن رمان دالان بهشتو بعدش رنده کردن پیاز و سیب زمینی و عطر خوش کتلت سرخ شدهتا چایی تازه دم و افتاب سر ظهر و سر زدن به خونه ی همسایهبانوهای ایرانی چ کردن با خودشون ؟؟؟خدایا شکرت ک ما دوره ی رزق روزی ترنم رو گذروندیم ک بفهمیم کار ک
دارم تبدیل می‌شوم به تنهاییِ مطلق و این گزاره یک گزاره ی استعاری یا تلویحی نیست. به دست‌هام نگاه می‌کنم و چرخش فرفره‌وارشان روی کاغذ، به چشم‌هام که از خط‌ها جدا نمی‌شود، به خودم که نگاه می‌کنم انگار سر و تن و بدنی برایم نمانده، دو تا چشم دارم که آن را هم احتمالن هنوز برای گرفتن دیتا از محیط می‌خواهم، وگرنه رگ و پی و زبان و همه‌ام تبدیل شده به باد هوا. یک خروار شاهد مثال هم دارم: امروز نشسته بودم در ایستگاه اتوبوس و به کائنات چنگ می‌انداخ
دارم تبدیل می‌شوم به تنهاییِ مطلق و این گزاره یک گزاره ی استعاری یا تلویحی نیست. به دست‌هام نگاه می‌کنم و چرخش فرفره‌وارشان روی کاغذ، به چشم‌هام که از خط‌ها جدا نمی‌شود، به خودم که نگاه می‌کنم انگار سر و تن و بدنی برایم نمانده، دو تا چشم دارم که آن را هم احتمالن هنوز برای گرفتن دیتا از محیط می‌خواهم، وگرنه رگ و پی و زبان و همه‌ام تبدیل شده به باد هوا. یک خروار شاهد مثال هم دارم: امروز نشسته بودم در ایستگاه اتوبوس و به کائنات چنگ می‌انداخ

تا حالا شده فکر کنین چرا حرفی که درمورد خرید یه محصول می‌زنیم تو عمل با واقعیت خریدامون فرق میکنه؟
یا چرا مثلا ماها میگیم که قهوه رو تلخ دوست داریم ولی وقت قهوه خوردن نا خود آگاه چند قاشق شکر هم بهش اضافه میکنیم؟
شاید واسه درک بهتر این قضیه لازمه وارد بحث عملکرد مغزمون بشیم!
مغز ما شامل سه بخش میشه:
مغز جدید (که تحلیل و عملیات منطقی و ...بر عهده ی اونه و توی مثال قهوه، حس میکنه قهوه ی تلخ شیکتر و جذابتره)، مغز میانی (که با احساسات سر و کار داره
خوابام هر چی باشن دوسشون داشتم. ترسناک بودن دوسشون داشتم برام الهام میشدن برای نوشته های ترسناکم. هر چی بودن دوسشون داشتم. رویایی , غم انگیز و...
 ولی این خوابای این روزامو اصلا نمیتونم تحمل کنم. تنها حسی که بهم تحمیل میشه ازشون محدودیت هست و محدودیت.
تکرارین. حداقل هر کدوم از این خوابامو سه بار دیدم در زمان مختلف. منظورم قدمتشونه حداقل میتونم بگم یکی از خوابام اولین باری که دیدم پنج سال پیش بود. نمیدونم چرا باز دارن برام تکرار میشن فقط میدونم
دستهایت را تمییز بشوی!چشمانت را که پیش از اینها سهراب گفته بود، شاید فلسفه اش این باشه که بشویی تا آنچه دیدنی است بهتر ببینی و آلودگی چشمانت به بدی های اطرافت پر و بال ندهد..این روزها مردم شهرم مدام در حال ترسیدن و فرار کردن هستند.گویی قحطی و خشکسالی دوباره به خواب یوسف شهر آمده.دروغ چرا من هم گاهی می ترسم..گاهی از بیماری و قرنطینه شدن و گاهی از ترس از دست دادن..دوری، آدمی را به زمین گرم می زند خودش می شود و خودش..انگار این زمین گرد یک آدمی داد ؛ ه
قلم در دستم آرام و قرار نداشت.انگشتانم تمام تلاش خود را کرده بودند که مرا از آشفته بازار درون مغزم رهایی بخشند.اعصاب خرابم روی چشمانم هم اثر کرده بود.حتی نمی توانستند در حفره‌شان بایستند و دایم چون کودکان در حال جوش و خروش بودند.زبانم هم به دیوانگی‌ام اعتراض کرد:(اَه...)قلم را به گوشه‌ای پرتاب کرده و سه چهار برگ درون دستم را به دیوار کوبیدم.حتی نوشتن هم درمان دردم نبود...
با دستانم سعی در دوختن پلک‌هایم داشتم که...آری!این بار خدا دست به کار شده

تا حالا شده فکر کنین چرا حرفی که درمورد خرید یه محصول می‌زنیم تو عمل با واقعیت خریدامون فرق میکنه؟
یا چرا مثلا ماها میگیم که قهوه رو تلخ دوست داریم ولی وقت قهوه خوردن نا خود آگاه چند قاشق شکر هم بهش اضافه میکنیم؟
شاید واسه درک بهتر این قضیه لازمه وارد بحث عملکرد مغزمون بشیم!
مغز ما شامل سه بخش میشه:
مغز جدید (که تحلیل و عملیات منطقی و ...بر عهده ی اونه و توی مثال قهوه، حس میکنه قهوه ی تلخ شیکتر و جذابتره)، مغز میانی (که با احساسات سر و کار داره
امروز رو روز کشف محله مینامم...
ظهر بعد از صرف اندکی قورمه سبزی و نماز...شال و کلاه کردم به سمت سنترال پارک...
و در راه سنترال پارک با بازار دستفروشها مواجه شدم!!
و باید بگم که بازار دستفروشا خونه ی شوق منه همیشه...
هرچند اینا خیلی باکلاسن و دستفروشای منهتن هستن و هر اشغالی رو حداقل ده دلار میدن...
اما نکته جالش این بود که از چند نفر پرسیدم که وسایلی که میفروشن مال کجاست و هر کدوم مال یه سر دنیا بودن....ترکیه و نپال و چین سه تایی بودن که من پرسیدم...
بعد
حراست لعنتی رو میگماون شب داشتیم از سینما با دوستم ب برمیگشتیم که همکلاسیمون ن.گ(جنس مخالفه!!) رو روبروی خوابگاه دیدیم و داشت میپرسید فلان کتاب رو خریدیم یا نه و کلاس فردا فلان ساعته و این صحبتها
ینی بحث درسی بود
هیچی دیگه فکر کنم ده دقیقه هم طول نکشید مکالمه مون چون هوا به شدت سرد بود و منم مریض بودم 
تا خداحافظی کردیم اون خانوم حراستیه با نگهبان اومدن جلوی در خوابگاه و جلومونو گرفتن. همکلاسیمون هم اونا رو دید ولی رفت
پرسید کدوم خوابگاهید و م
 
 
دختر ایستاده بود کنج خیابانی با یک بلوز ساده و از این شلوارهای دم پا گشادی که من خیلی دوست دارم شان و می پوشم، پایش بود، دختر ایستاده بود وسط دو نوازنده ی مرد جوان و به زبان محبوبم فرانسوی غلیظ آوازی می خواند که با حرکات دوست داشتنی بادی پِرکاشِن که اتفاقا خیلی هم ساده و جذاب انجامش می داد به ریتمیک تر شدن آهنگ کمک می کرد.دختر توی این ویدئوی کوتاه به بندی از شعر می رسید که خیلی سوزناک وسط آن همه ضرباهنگ ادایش می کرد و ناخوداگاه به اینجا که
ذهن سریع همانطور که از نامش مشخص است، بسیار سریع کار میکند. این ذهن زمانی استفاده می شود که لازم به تصمیم گیری های سریع و معمولا ناخوداگاه وجود داشته باشد.
موقعی که راه میرویم، لازم نیست هر قدمی که برمیداریم رو تجزیه و تحلیل کنیم. در این زمان این ذهن سریع ماست که فعال می شود.
موقعی که غذا می خوریم، یا دوچرخه سواری میکنیم یا رانندگی میکنیم یا تلویزیون تماشا میکنیم، این ذهن سریع ماست که تمام این کارها را انجام می دهد.
ذهن سریع نسبت به ذهن کند، ان
If these trees could talk - The here and hereafter

گیج خوابم. مثل همه شب‌های گذشته. تنها پناه آدمی عاصی و هیجان‌زده مثل من، همیشه خواب است، اما من دیگر نمی‌خواهم آن موجودیت مدرنی باشم که از سرِ ناچاری به چیزی پناه می‌برد، می‌خواهم شب را مثل آنچه که هست به جایی برای پیچ و تاب‌خوردن، برای مُردن و بازگشتن، برای بیقراری مبدل کنم. می‌بینی که کلماتم هنوز دقیق نیستند اما خواهند شد. من محتاجِ ثانیه‌های بی‌شماری‌ام تا دوباره بدانم زبانم چیست و کلمات خودم را پیدا کن
 
 
با صدای باز شدن در از جا میپرم! سرایدار شرکت را میبینم. که چراغ را روشن کرده و با یک سینی چای نگاهم میکند. دستی به روی صورتم میکشم. بلند میشوم و سر جایم درست مینشینم. خانوم اصغری لبخند عمیقی میزند و به سمتم می اید:- انگار امروز خیلی خسته شدی؟!پوفی میکشم و سرم را با تاسف تکان میدهم:-اصلا نمیدونم چطور شد خوابم برد! کیفم را که جای بالش گذاشته بودم گوشه ی مبل، برمیدارم تا جا برای نشستن او باز شود. با صدای مهیب رعد و برق لحظه ای همه جا روشن میشود. لیو
رضایت از محل سکونت و امنیت از عوامل بسیار مهم در رضایت فرد از زندگی خویش است و معادل حس رضایتی است که فرد ازمسکن فعلی یا محل کار خود تجربه می کند. امروزه به دلیل زندگی مدرن، انسان زمان کمتری برای پرداخت و رسیدگی به آرامش روح و روان خود دارد ؛ بنابراین با ایجاد محیطی امن و زیبا این آرامش را غیرمستقیم و از طریق ناخوداگاه می تواند کسب کند. افزایش امنیت محل کار و محیط زندگی یک روش ساده برای حس رضایت و آرامش بیشتر است.
همراهان گرامی شرکت رواق ایمن چ
فال تلفنی ارزان
فال تلفنی ارزان تضمینی خوب و عالی تاروت و قهوه 09903220910 خانم مژگان با تجربه بسیار بالا و سابقه درخشان
اگر فال ما بد آمد چه کنیم؟
 
بسیاری از مردم وقتی فالشان بد می آید از خواسته خود انصراف میدهند !
این موضوع مرا یاد این لطیفه می اندازد که میگوید: شخصی از خیابان رد میشد چند قدم جلوتر پوست موزی را دید و گفت: ای داد! بازهم باید بخورم زمین !
این دقیقا مانند این است که بگویم چون فال من میگوید: در کنکور قبول نمیشوم پس درس خواندن دیگر بی فا
دیروز عصر بعد کلاسم مستقیم رفتم ترمینال بلیط گرفتم و آمدم شهر شوهرم,وسایلمو از قبل جمع کرده بودم و توی کیفم بودن,هیراد هم بسیار منتظر بود و مدام زنگ میزد که الان کجایی ? 
دل توی دلم نبود ,مثل قرارهر هفته که تا کلاسم تموم میشد راهی میشدم ,مثل تمام این هفته ها که کل هفته پشت تلفن و ویدیو کال هامون ,از دلتنگی میگفتیم ,از نگرانی هاش برای تنها توی یک شهر غریب بودنم,,,,از اینکه کسی اذیتم نکنه ... دل توی دلم نبود تا وقتی رسیدم بغلش کنم و به اندازه این دو هف
آیا دل کردن از مردی که در زندگی شما بوده براتون سخت شده؟
این میتونه پارتنر قبلی شما باشه که دوست دارید برگرده یا ممکنه کسی باشه که نیازهای شمارو براورده نمیکنه اما شما همیشه تلاش میکنین از اون کسی بسازید (تصور کنید) که میخواید یا حتی یک ناشناس که از اون خوشتون میاد و نمیتونید به اون فکر نکنید.حالا میخوام بهتون نشون بدم چطور قدرت اون رو ازش بگیرید!و از این رنج ها رها بشید.و به چیزی که واقعا میخواهید برسید
فکر کنید کلاس تنیس دارید کنار مربیت ایس
برای بالا بردن سطح بهداشت و زیبایی منزل ، باید تمام وسایل خانه، مبلمان، فرش و ملافه ها همیشه تمیز باشند. برخی تجربه ها نشان داده است که بیدار شدن در یک اتاق کثیف بر روی افسردگی نیز تاثیر دارد. از نظر بهداشتی و برای سلامتی، تمامی محیط ها باید سطح اولیه ای از نظافت منزل را داشته باشند.
زیرا تمیز نبودن خانه و نظافت نکردن آن به طور ناخوداگاه باعث ایجاد افکار منفی و عصبانیت میشود و روی مغز نیز تاثیر میگذارد به طور خلاصه خانه ای که تمیز باشد محلی
داشتم به این فکر میکردم در این یک هفته ی بی نتی چه گذشت بر احوالاتم! 
دنیایی بدون سوشال نتورک ها ،دوستان مجازی ،عکسها ،لایک ها ، پست ها ، روزنوشتهای دوستان و یا استوری دوستان ایرانی ایران نشین و آن ورِ ایران نشین!
هیچ !
هیج اتفاقی نیفتاد ! اینکه من نداستم فلان رفیقم دیشب به کدام رستوران رفته است یا نظرش در مورد فلان موضوع چه بوده است یا فلان عکس زیبا را در کجا گرفته است و چندتا لایک بر آن کوبیده اند، اندکی نه مهم بود و نه یادمِ آنها بود !
طفلک نو
در وجود انسان نیازها و گرایش‌هایی وجود دارد که سرتاسر وجودش را گرفته‌اند که اگر تأمین نشوند تعادل روحی و روانی او به هم خواهد خورد.انواع نیازها اعم از نیازهای روحی و روانی مثل محبّت، احترام، یک هم‌نشین و هم‌صحبت و امثال آن که تأمین قسمت زیادی از آن بر عهده اطرافیان و نزدیکان ما است.همسر ما هم جز یکی از این انسان‌هاست و ما هم یکی از نزدیک‌ترین نزدیکان او هستیم و اگر در تأمین اساسی‌ترین نیاز او یعنی محبّت و احترام کوتاهی کنیم بصورت طبیعی و
همیشه سعی داشته‌ام که قلمم زیاد به سمت غم و اندوه و ناامیدی نچرخد اما اتفاقات این روزها دیگر حال و رمقی برای نوشتن چیز دیگری باقی نگذاشته است. نمی‌توان نسبت به این اتفاقات و ناراحتی‌های پیش آمده بی‌تفاوت بود. جمعه هفته گذشته بود که بسی تلخ برای ما شروع شد. اول صبح چشمانمان را که تازه باز کرده بودیم چند بار پلک‌هایمان را به هم مالیدیم تا شاید خبر را اشتباهی دیده باشیم. اما نه مثل اینکه کلمات به درستی کنار هم قرار گرفته بودند.
فرد نظامی که شا
دانلود سابلیمینال مسیج
آیا می دانید چگونه فایلهای سابلیمینال یا پیام های پنهان روی ضمیر ناخودآگاه یا شعور باطن ما نفوذ می کند؟فایلهای سابلیمینال ( محرک‌های زیرآستانه‌ای ) پیام های پنهان با دور زدن ضمیر خودآگاه مستقیما پیامها را وارد ضمیر ناخودآگاه می کنند . در واقع سابلیمینال مسیج ها پیام های پنهانی هستند که ضمیر خودآگاه به دلیل اینکه به نحوی نگهبان بدن است و اجازه ورود هر نوع پیامی را به ضمیرناخودآگاه نمی دهد ، عبور می کند و این پیام
خب ایمان پپسر عممه از بچگی یه جور خاصی دوستش داشتم 
همیشه یه غرور خاصی داشت 
ولی قلدره من بودم حرف حرف من بود
بچگی پایه بازی هم بودیم الان پایه حرف و دردودل خودش بعضی وقتا میگه سارا نمیدونم چرا با تو حرف میزنم و یه چیزایی رو فقط به تو میگم با اینکه میدونم تو قرار نیست خیلی خوب ارومم کنی( من توی اروم کردن یکی که حالش بده افتضاحم و فقط یه چیزی میگم که حالش بدتر میشه:/ اخه اصولا وقتی خودم حالم بده درموردش یه مدت به کسی نمیگم تا حالم بهتر بشه بعد تعر
متن تولیدی:
جنگل بکری بود پر از گیاهان نایاب با درخت های بلند و پر از شکوفه های بهاری خورشید که میتابید گربه نالید خرگوش شنید ممد گرخید ولی گربه و خرگوشی انجا نبود تبسمی  در گوشه ذهن جنگل دفن شده بود جرج روی سنگی که از کنار رودخانه عبور میکرد چمباتمه زد غرق در افکار عمیق خودش بود چیزی به سرعت از جلوی چشمش عبور کرد و ان زنبور کوچکی بود که به دنبال گل ها میگشت پروانه ها تک تک از روی گل ها به پرواز در میامدند جرج به دنبال صدایی دور، به یک کلبه چوبی
+++ قبل از ارائه ام سر یکی از کلاس ها، از شب قبلش شروع کردم به عرق ریختن. اینقدر استرسم زیاد بود که همه اش تمام لباس هام از عرق خیس میشد. یک ساعت قبل از ارائه که انگار سر و ته فرو کرده بودنم توی استخر! موقع ارائه هم باید همه اش به خودم یادآوری میکردم که دستات رو نبر بالا!!
قرار بود یک کتاب انگلیسی راجع به روش های جدید مدیریت سازمان رو بخونم و خلاصه اش رو ارائه بدم. همه اش فکر میکردم هیچی اش یادم نمونده. ولی وقتی سر کلاس به جاهایی میرسیدم که دوستشون د
استرس چیست؟
متاسفانه علت بسیاری از استرس های ما در واقع اتفاقاتی هستند , که هنوز پیش نیامده و فرد با یک مشکل خیالی دست و پنجه نرم می کند . به عبارت دیگر در بسیاری از موارد استرس ها و دل نگرانی های ما بی دلیل هستند که آسیب های روحی و روانی ، مغزی و اسیب اندام های داخلی را برای ما ایجاد می کند. از این رو باید به دنبال راهی برای کاهش و یا درمان استرس خود باشیم. برای خواندن مقاله درمان استرس ادامه مطلب بروید 
 
راه و روش های درمان استرس
یکی از بهترین
بخشی از سفرنامه اربعینِ فقط اومدم اینجا بنویسم یکم تخلیه بشم
یکی از اقوام که گفتم همسرش اصرار داشت خانمش با ما بیاد و هیچ مزاحمتی برای ما نداره
و شروع کرد پیشنهاد دادن و.... 
مراجعه شود به سفرنامه اربعین
خلاصه که از اول مرز نق زدن های خانم شروع شد و پیام های همسرش از ایران... 
بماند این ها
چرخ دستی اورده بود که اذیت نشه، اما اذیت میشد چرخش دست به دست بین بچه ها میچرخید بماند اینم
از روز دوم پیاده روی همسرما نذاشت کوله رو دوشش بندازه کولش و انداخت
در باب ارتباط برقرار کردن با اساتید و وکلای ملیت های دیگه.
قصه خیلی ساده ایه. ده سال پیش شخصی نصیحتی بهم کرد که برای همیشه در ناخوداگاه ذهنم موند.بهم گفت ادم خوبی هستی اما یه اصلی هست که میگه برای موفقیت باید تا حد ممکن خودت رو درگیر کنی. خونه نمون. در هر زمینه ای که مایلی پیشرفت کنی خودت رو درگیر کن.
از اون موقع من در هر تصمیمگیری این اصل رو در نظر میگیرم. این اشخاصی رو دیدین که برای امتحانات مدرسه و حتی دانشگاه و یا حتی تا خانه سالمندان همچنان ا
 
 
کپک زده بوداون همه هیبت و بزرگی ک با یه کت قهوه ای رنگ چارخونه به چشم میخورد کپک زده بودمیدونی یعنی چی کپک زدگی ...یعنی تموم کارهایی ک شروع نکردییعنی تموم کارهایی ک نیمه کاره رها کردیامروز وسط مهمونی عموی بزرگ خانواده یکی پس از دیگری از این خاطره ب اون خاطره بهم نشون داد ک چه ادم حسابی ای بوده .از خاطراتش با دکتر رزمجو و رئیس فلان اداره و بهمان اداره تعریف میکردمیگفت دکتر معتمدی قبل رفتنش به امریکا ازش خواسته براش هماهنگ‌کنه دندون پزشکی ا
و سعی کردم بی پروا به سراغ این صدای تق تق کیبورد بیایم،بی آن که وسواس گونه،بارها و بارها واژه ها را در مغزم بالا و پایین کرده باشم.
این روزها کم مینویسم.کم و کوتاه.نه از سر حرفی نداشتن،که از سر پروا داشتن.و شاید این پروا داشتن هم خاصیت گذر از هجده سالگی باشد.
[آه،که حالا دیگر چه کسی این حرف ها را می فهمد  ... ]
و این پروا داشتن به نوشتن ختم نمیشود.
من دیگر بی پروا به چشم هایشان خیره نمیشوم،بابا صدایشان نمیزنم.
من دیگر بی پروا شمع روشن نمیکنم و اشک ن
دانلود کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین pdf
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین صوتی + pdf | ...https://www.negahdl.com › دانلود کتاب آموزشی۲۷ تیر ۱۳۹۸ - دانلود کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین صوتی + pdf ذهن 3 بخش دارد:1. ذهن نیمه هشیار (ضمیر ناخوداگاه): قدرت مطلق است.بدون مسیر و جهت و بدون ...دانلود کتاب 4 اثر فلورانس اسکاول شین pdf | دانلود کتابhttps://book.novelcafe.ir › tag › دانلود-کتاب-4-اثر-فلورانس-اسکاول-شین...اطلاعیه دانلود کتاب و رف
جز ما هستی ؟ ما را میشناسی ؟
ما تعریفمون از خوشبختی چیزی جز رویا نیست ، از زمان تشکیلمون به این فرم تا به حال در پی تکمیل کننده حفره ها و جواب چرا هایمان هستیم . از بحث و جدل های خانواده باید بگویم ؟ سعی داشتند با جواب های نصفه نیمه قانعمان کنند و اگر ابراز میکردیم جواب ها ناقص اند یا اشتباه با خشم رو به رو می‌شدیم ، نتیجه شکست هایشان از نرسیدن به جواب را به ما منتقل میکردند ، سبک زندگی که با خرافات تشکیل شده بود خودآگاه و ناخوداگاه میخواستند به
از یه چیزایی توی خلقیات و شخصیتم ناراضی ام که دوست دارم تغییرشون بدماز اینکه ریز بینم ، از اینکه ناخوداگاه جنبه های پنهان هرکسی رو واسه خودم اشکار میکنم ، از اینکه زیادی میفهمم راجع به مسائل و آدمها (این ویژگی مثبت نیست اصلا) ، از اینکه دنبال اینم که ته هر موضوعی رو بفهمم
نصف آرامش جهان در بی خبریه.
نمیدونم چرا زیادی حواسم به آدمهایی که دوست دارم هست.اشتباست
کلا از یه سری افراط و تفریط هایی در وجودم ناراضی ام.چرا؟ چون داره باعث میشه آدمهای اطر
 
سلام یوکا؛
یافتم!
بلاخره یافتم کجا می‌خواهم گم بشوم. تپه‌های کردستان! دلم برای آن فضای جادویی به شدت تنگ شده. با این که تابستان برای اولین بار رفته بودم آنجا، اما انگار سال‌ها بود آنجا زندگی می‌کردم. 
تابحال چابهار نرفته‌ام ولی مطمئنم نسبت به آنجا‌هم همچین حسی دارم. دلم برای کردستان و چابهاری که هیچ‌وقت ندیدمش تنگ شده. 
امشب توی ماشین با مادر دعوایم شد.داشتم از سرما یخ می‌زدم. او هم دوباره شروع کرده بود که چرا قیافه‌ام را اینجوری می‌گ
جز ما هستی ؟ ما را میشناسی ؟
ما تعریفمون از خوشبختی چیزی جز رویا نیست ، از زمان تشکیلمون به این فرم تا به حال در پی تکمیل کننده حفره ها و جواب چرا هایمان هستیم . از بحث و جدل های خانواده باید بگویم ؟ سعی داشتند با جواب های نصفه نیمه قانعمان کنند و اگر ابراز میکردیم جواب ها ناقص اند یا اشتباه با خشم رو به رو می‌شدیم ، نتیجه شکست هایشان از نرسیدن به جواب را به ما منتقل میکردند ، سبک زندگی که با خرافات تشکیل شده بود خودآگاه و ناخوداگاه میخواستند به
عمه ها دو تاشون قصد مهاجرت از شهرمون رو دارن و میخوان برن تهران و فقط خدا میدونه که این چقدر عجیب و احمقانه ست برای خواهرایی که اگه یه روز همدیگه رو نبینن دیوانه میشن
عمه هام هیچوقت محبوبم نبودن چون یه فاصله ای رو با من و خونوادم حفظ میکردن و یه حرص آشکاری نسبت به ما داشتن 
نمیدونم که دلیلی برای این بدخواهی وجود داشت یا نه!
من اصولا زیاد به آدم بدا حق میدم چون میدونم که همه ی ما یه قسمت پلید داریم که کافیه حس کنه که حق داره نمایان شه کافیه احساس
جویدن ناخن | Nail biting 
ناخن جویدن علت های مختلفی دارد که برخی از آنها عبارتند از: 
فشار روحی و اضطراب: 
این عادت روشی برای تسکین ناراحتی ها و عصبانیت هایی است که از یک موقعیت اضطراب زا و فشارآور به وجود می آید زیرا دیده شده افرادی که ناخن خود را می جوند از افراد عادی مشوش ترند. این افراد در موقع صحبت کردن یا انتظار کشیدن با انگشتان خود یا وسیله ای دیگر بازی می کنند یا پاهای خود را در حال نشسته پی در پی تکان می دهند. 
علاوه بر آن سو» تغذیه وکمبود ویت
باور کنید نمی‌خواهم خزعبل ببافم. فقط دوست دارم حرف بزنم، و کسی گوش کند، حرف واقعی - نه صفر و یک- و گوش واقعی - نه سلول و ماهیچه و غضروف- حالا که می‌خواهم حرف بزنم، و شما گوش دهید ( چه‌قدر فعل‌هام حال به هم زنند) باید از چه بگویم؟ لعنت به این پارادوکسِ تاخیر در بالا آوردن کلمات وقتی شهوتِ حرف زدن داری.
 
همین الان یک کتاب خیلی خوب را تمام کرده‌ام. خیلی خوب یعنی چیزی فرای تعریفِ خیلی خوب بودنش. ولی حالا به شما چه؟ مگر شما هم ۶۰۰ صفحه را خوانده‌اید
پول آزادی و آرامش سه تا کانسپت مربوط به همن.سخته بدون داشتن یکیش اون یکی رو به دست بیاری.مثلا وقتی احساس میکنی برای آرامش پیدا کردن احتیاج به صحبت کردن با یه روانشناس داری ولی پول نداری و برای به دست اوردن اون پول آزادی نداری.پیچیده س یکم.ولی خب چیزی که میدونم اینه که ما از بین همین محدودیتا رشد میکنیم.یواشکی.مریض میشیم ها.سختی میکشیم ولی رشد میکنیم.برای به دست اوردن پول مجبور میشی خلاقیت به خرج بدی.نمیتونی بری بیرون؟همینجا به دستش بیار.تو خو
به جرات می تونم بگم بعد از حمله به تایتان دومین مقامو به خودش اختصاص می ده. ترس، جذابیت شخصیت ها، معماهای حل نشده، ناامیدی محض و در کنارش روشن شدن نور امید در اوج تاریکی، همه اینا در کنار یه داستان پردازی و شخصیت پردازی عالی، حاصلش شده یه انیمه زیبا. فعلا فقط فصل اولش اومده و رگه هایی از تقلید از حمله به تایتان و دفترچه مرگ رو داره. مثلا آهنگ تیتراژ ابتداییش از لحاظ معنایی شبیه آهنگ تیتراژ ابتدایی فصل اول حمله به تایتانه. و همین طور وجود دیوار
باور کنید نمی‌خواهم خزعبل ببافم. فقط دوست دارم حرف بزنم، و کسی گوش کند، حرف واقعی - نه صفر و یک- و گوش واقعی - نه سلول و ماهیچه و غضروف- حالا که می‌خواهم حرف بزنم، و شما گوش دهید ( چه‌قدر فعل‌هام حال به هم زنند) باید از چه بگویم؟ لعنت به این پارادوکسِ تاخیر در بالا آوردن کلمات وقتی شهوتِ حرف زدن داری.
همین الان یک کتاب خیلی خوب را تمام کرده‌ام. خیلی خوب یعنی چیزی فرای تعریفِ خیلی خوب بودنش. ولی حالا به شما چه؟ مگر شما هم ۶۰۰ صفحه را خوانده‌اید ک
باور کنید نمی‌خواهم خزعبل ببافم. فقط دوست دارم حرف بزنم، و کسی گوش کند، حرف واقعی - نه صفر و یک- و گوش واقعی - نه سلول و ماهیچه و غضروف- حالا که می‌خواهم حرف بزنم، و شما گوش دهید ( چه‌قدر فعل‌هام حال به هم زنند) باید از چه بگویم؟ لعنت به این پارادوکسِ تاخیر در بالا آوردن کلمات وقتی شهوتِ حرف زدن داری.
همین الان یک کتاب خیلی خوب را تمام کرده‌ام. خیلی خوب یعنی چیزی فرای تعریفِ خیلی خوب بودنش. ولی حالا به شما چه؟ مگر شما هم ۶۰۰ صفحه را خوانده‌اید ک
نقد قسمت نخستین سریال مانکن
 
سریال مانکن با حضور محمد رضا فروتن , مریلا زارعی , امیر حسین آرمان , نازنین بیاتی و فرزاد فرزین همانند بقیه سریال های پخش خانگی از نگاه وجود ستاره و هنرپیشه هیچ کاستی نداره و به تبع حضور همچین بازیگرانی خودش عامل بر لبریز تماشاچی بودن این سریال ها میشه اگرچه در اکثری از مورد ها این سریال ها نصفه کاره رها میشه یا این که در غایت جوری به اتمام میرسه که از دیدن اون سریال پشیمونتون می کنه .در‌پی ی ان
درست‌نوسی همان زنگ املا و انشا در مدرسه است. وبعد‌ها هم که بزرگ‌تر شدیم، نامش شد دستور زبان.
مثل اکثر چیز‌هایی که در مدرسه به زور به خورد ما می‌دهند، این مورد هم یا یادنگرفتیم، و یا هم فراموش کرده‌ایم. نادرا مثال نقض پیش می‌آید. شما که آن مثال نقض نیستید؟؟
و البته این قواعد و دستور زبان‌ها هم در تطور تاریخی، تغییرات داشتند، مثلا در دوره‌ای می‌گفتند خوشحال را سر هم بنویس، و در دوره‌ای دیگر می‌گفتند که باید جدا نوشته شود. من خودم گرفتار
درست‌نوسی همان زنگ املا و انشا در مدرسه است. وبعد‌ها هم که بزرگ‌تر شدیم، نامش شد دستور زبان.
مثل اکثر چیز‌هایی که در مدرسه به زور به خورد ما می‌دهند، این مورد هم یا یادنگرفتیم، و یا هم فراموش کرده‌ایم. نادرا مثال نقض پیش می‌آید. شما که آن مثال نقض نیستید؟؟
و البته این قواعد و دستور زبان‌ها هم در تطور تاریخی، تغییرات داشتند، مثلا در دوره‌ای می‌گفتند خوشحال را سر هم بنویس، و در دوره‌ای دیگر می‌گفتند که باید جدا نوشته شود. من خودم گرفتار

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ابزار سیمانی